دوروئی... [RB:Code_Popup]
به شکلک های ریزه میزه خوش آمدید.وارد یا عضو شوید کاربرگرامی شما اکنون در مسیر زیر قرار دارید : دوروئی...

دوروئی...

تاریخ ارسال پست:
سه شنبه 22 فروردين 1391
نویسنده:
roya
نظرات :
تعداد بازدید:
1106

 

پانته آ هم انگار حرف دلشو زده باشن  
علی از خیلی وقت پیش عاشق من بود..ولی غرورش اجازه نمیداد
من همیشه از نگاهش حرفاشو میفهمیدم...آخرش نتونست تحمل کنه...
وای که داشت حالم از حرفاشون بهم میخورد...
انگاری راننده هم منتظر این شرایط بود
خودشو قاطی بحثشون کرد و گفت
واقعا چی کم دارید..تا دلشم بخواد 
فکر میکردم دخترا با شنیدن حرفش دلخور شن..ولی با ناز و عشوه ای جواب داد
ممنونم..نظر لطفتونه....
خون خونمو میخورد...حیف دم ظهر بود و ماشین پیدا نمیکردم...
مگر نه پیاده میشدم و از شر حرفا و اداهاشون راحت میشدم...
مجبور شدم بشینم و بی تفاوت به حرفاشون بیرون رو تماشا کنم
انگاری راننده جزئی از خودشون بوده و همه چیز رو دیده بوده
طوری حرف میزدن که هر کی میدید میگفت سالهاست همو میشناسن..
تا اینکه پانته آ به مقصدش رسید و پیاده شد..
بچه ها ممنونم...خدافظ...
بفرمائید اقا...
آقا هم انگار فی سبیله کار میکرده و قرار نبوده منو بخاطر دربست گفتنم سوار کنه
پانته آ خانوم قابلی نداره...هدیه ی من به مناسبت ازدواجتونه...
پانته آ نازی کرد و گفت..نه به داره به به باره...تا ببینیم خدا چی میخواد..
داشتم از حرص منفجر میشدم..کاش زیر افتاب داغ می موندم و به تور اینا نمیخوردم
پانته آ رفت و راننده پاشو گذاشت رو گاز و حرکت کرد...
یه دقیقه نشده مریم شروع کرد
دختره ی از خود راضی..فکر کرده چه خبره..آسمون پاره شده و فقط خودش افتاده رو زمین..
همینجوریشم به زور تحملش میکردیم..بعد این باید فیس و افاده هاشم تحمل کنیم..دختره ی گند دماغ 
تعجب کردم و برگشتم نگاش کردم...
نه خوشگلی داره نه خانواده ی درستی..تعجب میکنم علی چرا بهش پیشنهاد داده
حتما میخواد دستش بندازه..
راننده هم خندید ..اره..منم از این تعجب کردم علی عاشق چی این پانته آ شده...
نکنه تو دانشگاهتون دخترقحطه..والا شما از هر جهت بهتر از اونید...
اینو یکی باید به علی بگه که چشاشو بسته و هیچی رو نمیبینه
دیگه تحملشو نداشتم..آدم اینقدر دو رو..حتی اونیکه اسم دوست رو خودش گذاشته...
به حرفای مزخرفشون ادامه میدادن و من هر لحظه عصبی تر...
دلم میخواست زودتر برسم و از شرشون خلاص شم
ولی انگار قصد رسیدن نداشتم...مسیر به نظرم چند برابر میومد..
ممنونم اقا..ما هم اینجا پیاده میشیم...چقدر تقدیم کنیم؟
 قابل شما رو نداره..موفق باشید...
و به رسم ادبم پولی هم از اونا نگرفت...
 
میبینید خانوم چه آدمای دوروئی پیدا میشن..جلوی روش یه چیزی میگفتن و پشت سرش یه چیز..
خدا همه مونو از شر ادما و دوستائی مثل اینا به دور نگه داره..
از حرص دلم میخواست دستمو بندازم دور گردنش و خفه اش کنم...
جوابی ندادم و ساکت شد..
برای اولین بار بود که با دیدن خیابونمون اینقدر خوشحال شده بودم
ممنونم اقا..همین جا نگه دارید...چقدر میشه؟
قابلی نداره ..قرار بود شما رو دربست بیارم ولی چونکه اونا رو هم سوار کردم نصفشو بدید...
از عصبانیت حس میکردم از سرم بخار میزنه بیرون...
نخواستم دهن به دهنش بشم...کرایه اشو انداختم رو صندلی جلو و پیاد شدم
وای که چقدر از ادما و رفتارشون خسته بودم...
ادمای گرگ صفتی که اسم دوست و همراه رو خودشون میزارن در حالیکه از صد دشمن واسه آدم خطرناک ترن
بعضی وقتا تنهائی خیلی باارزش تر از داشتن دوستان و همراهائی مثل اونا هستن
دوستائی که تو روی آدم یه چیز میگن و پشت سرشون یه چیز...
چیزی که تو این سایتم به عینه میبینم ومیشنوم....کاش بتونیم خودمونو اصلاح کنیم...

مطالب مرتبط

نظرات


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: